رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

مرد کوچک خونه

اشکهای رادین

سلام جگر گوشه ام روز پنج شنبه 29 اردیبهشت ماه بود که من و رادینم توخونه تنها بودیم از ظهر تا شب کلی باهم بازی کردیم وزیاد سخت نبود علی رغم زنگهایی که شوهرم می زد که یکی از خواهراش بیاد پیشمون ولی ما ترجیح دادیم که با هم باشیم  ولی چشتون روز بد نبینه شب که شد رادین یه بلایی سرم آورد که از شدت عصبانیت کم مونده بود باهاش دعوا کنم روی پام انداختم که بخوابونمش ام یه داد وبیداد و یه گریه ای به راه انداخته بود که نگو اشکاش با شدت از چشاش جاری می شد هر کاری می کردم نمی خوابید صدبار به خودم لعنت فرستادم که کسی رو به خونه دعوت نکردم خودمم بارادین گریه می کردم نه اینکه بچه بازی می خواد و خوابش نمی یاد و از اینکه چراغارو خاموش کرده بودم یه ج...
31 ارديبهشت 1390

قرارداد کاری مامان

سلام امید زندگی مامان عزیز دل مامان فدات بشم این روزها اونقد درگیر مسائل کاریم هستم که نتونستم بهت سر بزنم ،آخه می دونی عزیزم مامان الان تو صنایع ومعادن ودر قسمت آموزش به صورت مامور به خدمت کار می کنه و کم کم داره قراردادش تموم میشه ،جون دلم پسر ناز مامان به خاطر مشکلاتی که اخیرا بابات تو کاراش پیدا کرده من مجبورم که هر جور شده به هر دری که شده  رو بندازم تا قراردادم تمدید بشه آخه عزیزم میخوام که برات یه آینده بدون دردسر  فراهم کنم ، به خاطر همین امروز یه نامه ی انتقالی برای کار دربخش معدن نوشتم بااینکه دلم راضی نمی شد از رییسم جداشم ولی چاره ای نداشتم  .کار بابات خیلی پیچ تو پیچ شده نم...
28 ارديبهشت 1390

من و پسرم رادین

سلام لپ لپ مامان . عزیز دلم چند روزی دلم شور می زد آخه مامان جون خواهرش توران مریض شده بود وقراربود بره ومن نگران بودم که تنهایی چطور ازتو مواظبت کنم تااینکه روز 5 شنبه رسید ومامان جون رفت ومن ،تو وبابات تنها موندیم کمی با بابات کمی بامن بازی کردی وخوابیدی تا اینکه عصرهم عمه روح انگیزت اومد و بعدشم بادخترش کیمیا سرت گرم شد دیگه من نفهمیدم که کی شب شد طبق معمول موقع خواب چند بار جیغ وداد کردی و شب دوتامون رو تخت خوابیدیم صبح جمعه هم الطلوع بیدار شده بودی عمه ات اومد پیشم وگفت که می خوای من نگهش دارم تو بخوابی گفتم که غیر از خودم کسی نمی تونه از دستش براد یه ذره خوابیدی و بعدشم بیدارشدی جاتو عوض کردم دستو صورتتو شستم و شروع به باز...
24 ارديبهشت 1390

پسر بد غذای من رادین

سلام . عزیز دل مامان رادین جونم  الان که صداتو پشت تلفن شنیدم دلم برات لک زد .مامان جون از دستت شاکی بود باز که غذا نمی خوری پسرم هر جور غذا برات درست می کنیم آخه چرا مارو اذیت می کنی دکترت میگه که باید بهت غذا بدیم اما تو که به زورم نمی خوری پسر نازم بستنی بلدی بخوری اماغذا نه !روز به روزم که شیطون تر میشی تازگی وقتی بهت چیزی می گیم سرتو می چرخونی خیلی بامزه می شی الهی فدات شم مامان جون خیلی دوست دارم ...هر کی این مطلبو می خونه به من کمک کنه چی برای پسر م درست کنم که اون غذا بخوره ؟ ...
22 ارديبهشت 1390

الفبای زندگی

الفبای زندگی........!     الفبای زندگی   الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات   ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها ج: جسارت برای ادامه زیستن چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه ح: حق شناسی برای تزكیه نفس خ: خودداری برای تمرین استقامت د: دور اندیشی برای تحول تاریخ ‌ذ: ذكر گویی برای اخلاص عمل ر: رضایت مندی برای احساس شعف ز: زیركی برای مغتنم شمردن دم ها ژ: ژرف بینی برای شكافتن عمق درد ها س: سخاوت برای گشا...
21 ارديبهشت 1390

شخصیت افراد براساس ماه تولد

  پرنده ماه تولد شما چیست ؟ اول فروردین تا ۲۵ فروردین شاهین مقتدر و توانا هستید . معمولا با مهارتی که در کارها و عملتان دارید می توانید از موانع بسیار سخت عبور کنید و در نهایت زرنگی این کار را به گونه ای انجام می دهید که چندان انرژی خود را به هدر ندهید.   ۲۶ فروردین تا ۲۲ اردیبهشت مرغابی   برای رسیدن به هدف هر رنجی را به جان می خرید ، اما با این حال برای شما هدف وسیله را توجیه نمی کند. گاهی بی دقت می شوید ، بنابراین ضررهایی می بینید. ۲۳ اردیبهشت تا ۱۹ خرداد قمری طبیعتا آرامش طلب هستید و از یک زندگی عاشقانه لذت می برید و بندرت از آن خسته می شوید . بردبار ، سازگار و در عین حال جذاب هستید....
21 ارديبهشت 1390

رفتن به خونه پدر بزرگ ومادربزرگ

  سلام روح ونفسم . عزیزم این چند روز تعطیل باهم رفته بودیم خونه ی باببیشکو دیدی دلبندم چقد بهت خوش گذشت یه روز با دایی فرشاد می رفتی گردش یه روز با دایی فرهود هردو خیلی دوستت دارند بابیشکو هم  هرشب می اومد خونه وباهت گرگم به هوا بازی می کرد خودت که نمی تونستی بدویی یا بغل من بودی یا بغل دایی هات .این چند روز من وتو بیشتر با هم وقت گذروندیم امروز صبح دل کندن ازت برام خیلی سخت بود ولی خوب باید می رفتم سرکار ؟ نمی دونی چقد باهم بازی کردیم خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت با اون دستهای کوچکت صورتمو می گرفتی و به چشام زل می زدی و می خندیدی                                                                                                 ...
19 ارديبهشت 1390

دندان در آوردن دلبندم

سلام پسر جون جونیم فکر نکنی که از یادت بردم دیروز کار داشتم نتونستم برات چیزی بنویسم الهی مامانی فدات بشه دیروز برای کنترل بردمت دکتر نمی دونی آقا دکتره چقد ازت خوشش اومده بود الهی فدات بشم می گفت خیلی پسر مودبی ولی بامن دعوا کرد وزنت که تغییر نکرده بود بهم گفت که خوب نتونستم بهت برسم باور کن مامانی توروح وجون منی با همه ی خستگی هیچ وقت ازت دریغ نمی کنم ولی خودت بازیگوشی و غذا درست حسابی نمی خوری دکترت گفت که باید همیشه با قاشق دنبالت باشم  چی میشه کرد این کارم میکنیم راستی عزیرم داری کم کم مرد میشی دندوناتم در عرض ۲ هفته بیرون می زنهنمی دونی چقد بلا وشیطون شدی ازاین ور خونه می غلتی می ری اون ور خونه هرکی بغلت می کنه شروع به خوردنش می...
4 ارديبهشت 1390

احساس شرمم از جگر گوشه ام

عزیز دل مامان اول از همه ازت عذر می خوام منو می بخشی مامان ! آره چند روزی که عزیزم داشتی بی قراری می کردی نه غذا میخوردی ونه بازی می کردی شبام که نمی خوابیدی منم که میدونی چقد رو تو حساسم وقتی این جوری می دیدمت ناخوداگاه گریه ام می گرفت .تا اینکه دیروز عصر اونقد تو بغلم این ور و اون ورت کردم که خسته شدم وقتی گذاشتمت زمین گریه کردی ،گفتم شاید جات کثیف تا پوشاکتو عوض می کردم دادو بیدادت زیاد شد عصبانی شدم سرت داد زدم بااینکه بعد پشیمون شدم و کلی بغلت کردم ولی هنوزم که هنوزه ناراحتم واون موقع احساس شرم کردم وقتی که شب هنگام بردمت دکتر فهمیدم که سرما خوردی ،قربون اون چشای نازت برم منو ببخش که من خیلی شرمنده تم .... ...
1 ارديبهشت 1390